شناخت کنایه و تفاوت های آن با استعاره و ...

 

کنايه آن سخنی را گويند که بصورت يا بشکل غير مستقيم يک هدف يا موضوع را روشن سازد. کنايه نه تنها در شعر بلکه در نثر ، ضرب المثل ، طنز ، لطيفه ها و غيره فنون نوشتاری استعمال دارد.
مثلاً: اينکه ميگويند " بار کج به منزل نميرسد" در اين ضرب المثل "بار کج" مراد يا کنايه از کردار بد و زشت است، نه خود بار.
 
کنايه به معنی پوشيده سخن گفتن و ترک تصريح است ، و در اصطلاح علم بيان، ذکر ملزوم و اراده لازم است يعنی به کار بردن کلمه است، در معنی يکی از لوازم آن کلمه.
 
مثلاً : وقتی کسی در بحث با ديگری می گويد: " من چند پيراهن بيشتر از تو پاره کرده ام " به کنايه می گويد که: من بيشتر از تو عمر کرده ام و تجربهً بيشتری دارم، چون لازمهً پاره کردن پيراهن های بيشتر داشتن سن و سال بيشتر است.
 
همچنين وقتی می گويند: "او را به دنبال نخود سياه فرستاد." لازم معنی اين است که او را به دنبال چيزی ناياب و غير قابل دسترس فرستاده اند، و بسيار خواهد کوشيد و موفق به پيدا کردن آن نخواهد شد.
 
کنايه هم در گفتار و مثلهای مردم رواج دارد و هم در شعر و نثر به فراوانی پيدا می شود. نمونه های از اين کنايات که در ادبيات فارسی و در زبان مردم متداول است به قرار ذيل است:
 
آهن سرد کوفتن: کار بيهوده کردن
 
تخم در شوره افشاندن: کار بيهوده کردن.
 
گندم نمای جو فروش: حيله گر و فريبکار.
 
با حلوا حلوا گفتن دهن شيرين نمی شود: با سخن گفتن مشکل حل نمی شود و در عمل لازم است.
 
تا تنور گرم است بايد نان پخت: کار را بايد به موقعش انجام داد.
 
چشم و گوش بسته : بی اطلاع
 
پايت را به اندازهً گليمت دراز کن: حًدخودت را بشناس.
 
کمر بستن: آماده شدن.
 
اغلب مثالهای سائر نوعی کنايه هستند.
فرق بين کنايه و استعاره ، مجاز
از لحاظ منطقی ميان آن دو عام و خاص مطلق است يعنی هر کنايه ای استعاره است ولی هر استعاره ای کنايه نيست. از طرف ديگر ، در استعاره لفظ صراحت دارد ولی در کنايه صراحت موجود نمی باشــــــــــد.
در کنايه قرينه ای که مانع از ارادهً معنی حقيقی باشد و جود ندارد و تفاوت کنايه با مجاز و استعاره دراين است که کنايه ارادهً معنی اصلی ممکن است، اما در مجاز و استعاره ارادهً معنی اصلی ممکن نيست.
در واقع کنايه نوعی مجاز است که ابهام نيز دارد و اين خصوصيت کنايه سبب می شود که ملموس تراز مجاز و استعاره باشد، چراکه معنی حقيقی آن نيز درست و پذيرفتنی است. چون درک معنی کنايی نياز به تاًمل و تيز هوشی دارد لطفی به کلام می بخشد و حتی به کلام عادی رنگی از شعر و خيال انگيزی می دهـــد.
 
تفاوت های کنايه و تعريض
در اينجا دو نظر عمده موجود است:
الف: عده ئی مانند ابن رشيق و ابن اثير کنايه و تعريض را دو شی مختلف و دور از هم دانسته و گفته اند. " کنايه عبارت از اين است که چيزی را بدون استعمال لفظ موضوع له آن ياد کنيم ولی تعريض اين است که چيزی را بياروريم که بر چيزی که در کلام نيامده دلالت کند.
برخی هم موضع اختلاف کنايه و تعريض را در سه جای نوشته اند.
1 کنايه از نوع مجازات است، ولی تعريض مجاز نمی باشد.
2 کنايه هم در مفرد و هم در جمع استعمال ميشود، برخلاف تعريض که فقط در مرکب استفاده ميشود.
3 دلالت کنايه از طريق لفظ صورت ميگرد، ولی دلالت تعريض از طريق قرينه و اشاره .
 
ب: عده ئی ديگر آن دو را در مفهوم واحدی ذکر کرده اند و يا گفته اند که تعريض نوع از کنايه است.
 
انواع کنايه
 
کنايه بر اساس لوازم و سايط و سياق به چهار دسته تقسيم می شود.
 
1 تعريض از عرض به "ضمه" ع گرفته شد ه است. عرض در لغت به معنی جانب آمده است و در اين جا مراد اشاره به جانب و اراده جانب ديگر ميباشد، و در اصطلاح عام ازان بگوشه و کتره زدن تعبير می شود، مثلا دزد از سايه خود ميترسد. کنايه از اين که تو دزد هستی.
 
2 تلويح: تلويح به کنايه گفته می شود که وسايط بين لازم و ملزوم بسيار باشد، مانند: آن تلخوش که صوفی ام الخبايسش خواند، ( خواجه حافظ )
 
منظور شاعر از تلخوش می نيست ، که حضرت رسول آنرا ام الخبايسش خوانده است ، بلکه کنايه از حق و صبر است، چنانچه در عرف نيز گويند که حق تلخ است.
 
3 رمز: رمز آن کنايه است که وسايط اندک و مقصود اصلی پوشيده باشد، مثل: "پهن بالش" که کنايه از کودنی و بلاهت است.
 
4 ايما و اشاره: و آن کنايه ای است که وسايط اندک و مقصود اشکار باشد مثل: اگر ز مردم هوشياری ای نصيحت گو سخن به خاک ميافگند چراکه من مستم.
 
کنايه در اشعار فارسی
 
به خلق لطف توان کرد صيد اهل نظر به بند دام نگيرند مرغ دانا را
 
در شعر فوق "مرغ دانا" کنايه از آدم هوشيار و زيرک ميباشد.
 
فزاينده باد آوردگـــــــــاه نشاننده ئی خوان زابر سيـــــــــاه
 
در شعر بالا " ابر سياه " کنايه از بد بختی و سياه روز ی ميباشد.
 
ستار ه شبی تيره يا من است من آن ام که دريا کنار من است
 
در شعر بالا "دريا" کنايه از معشوقه زيبا روی است.
 
بگفتا دل زمهرش کی کنی پاک بگفت آنگه که باشم خفته در خاک
 
در شعر بالا " خفته در خاک" کنايه رفتن از اين دنيا است.
 
چون واقف ازين جهان ابتر گشتيم دست از همه شستيم و قلندر گشتيم
 
در شعر فوق " دست شستن" کنايه از پشت قطع اميد ها می باشد.
 
از آن روزی که مارا آفريــدی به غير از معصيت چيزی نديدی
 
خداوندا به حق هشت و چارت زمو بگذر شتر ديدی نديــــــــدی
 
باباطاهر
 
در دو بيتی فوق در مصراع چهارم "شترديدی نديدی" کنايه اين است که از خداوند بابا طاهر خواسته است ، که از گناهان ما صرف نظر کن.
 
ترسم نرسی به کعبه ای عرابی کين ره که تو ميروی به ترکستان است
 
در شعر بالا "ترکستان" کنايه بيراهه است يعنی قصدی که تو داری به سر منزل مقصود نميرسی يعنی اينکه به بی راهه سفر کرده ای.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط صمد حسن نژاد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



b{cursor: url('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/040.ani')}